چند روزی است که نمایش چاه به کارگردانی عباس ابوالحسنی و نوشته ی علیرضا توانا در بابل به اجرا در آمده است .
نمایش چاه به دو زبان فارسی و انگلیسی با بازی افسون نامداری و اهورا گل عموپور و محسن خسروی پور در تماشاخانه ی ابوالحسنی برگزار می شود.
اکنون به چند نقد در مورد نمایش از نظر تماشاگران می پردازیم :
تاثیر گذار؟ عاشقانه؟ غمناک؟
استاد ابوالحسنی عزیز ، چطور میشه کارگردانی شما و بازیه خوب بچه هارو ستایش نکرد !
امشب نهایت لذت رو بردم و شاید طعم تلخ یک عشق رو چشیدم..
خسته نباشید میگم به شما همه ی اعضای خوب گروهتون❤️
به امید دیدار?
(کارن دهزاد)
——————————————-
درود بر استاد ابوالحسنی عزیز و بزرگوار و دوستان عزیز و توانمندم در نمایش چاه ..
خیلی خوشحالم که تونستم خودم رو به روز اول نمایش زیباتون برسونم..
باهاتون لبخند زدم ،اشک ریختم و به فکر فرو رفتم…
اجرای خیلی خوبی داشتین دوستای عزیزم..
خداقوت میگم بهتون و بهترین هارو آرزو میکنم ..
امیدوارم درخششتون روی صحنه هر شب بیشتر از شب قبل بشه ..
شما لیاقت بهترین هارو دارین..????
امیدوارم بتونم باز هم بیام و کار زیباتون رو ببینم…
پاینده باشین…???????
(مهشید رضازاده)
——————————————-
با خسته نباشید به استاد عزیزم و گروه قدرتمند و زحمت کش نمایش چاه
چاه ،صدای خفته و پنهان درد را زمزمه میکرد و میدمید در چشمان به خواب رفته . هوا هوای سنگینی بود . تا جایی که چشمانم باریدن گرفت . خلیل چه را پای چاه گم میکند ؟! صدای ناله ها شنیده نمیشود .چه ناله ها که بر سرش نشد . به راستی که این دنیا سر و ته ندارد. عشقی که از خیانت متولد میشود یا دردی که مرگ را به تمسخر میگیرد ، یا شکی که ایمان را چال میکند؟! به راستی چه لباسی باید به تن این دنیای لعنتی پوشید؟! مردن برای چه ؟!مبارزه برای چه ؟! اسلحه به خدمت اندیشه یا مردن در خدمت عشق ؟! این سوال ها ذهن آدمی را میخورد . این روز ها زیر سبیلی رد کردن کار راحتی است، اما دیدن کار دشواریست . چاه دیدن را به ما یاد میدهد . اگر ببینی بر سر این چاه فریاد میکشی .
پ.ن: خواستم بنویسم . به همه دوستانم پیشنهاد میکنم این نمایش زیبا رو از دست ندن . نمایشی که براش زحمت زیادی کشیده شده تا صحنه های دراماتیک کمیابی رو برای تماشاگر بسازه
(مصطفی علیزاده)
——————————————-
درود بیکران بر دوستان عزیز و استاد ابوالحسنی
از اجرای فوق العاده ی دوستان نهایت لذت را بردیم♥️
موفق و سربلند باشید.
” برای تماشای دوباره ی اثر خواهیم امد. ??”
(امیرحسین شب زنده دار)
——————————————-
The lights gradually come on and get the couple out of the darkness of the ignorance they have always lived. The girl, who seems indifferent, gives out some giggling bitter smiles, and the story opens.
A sad flashback to all good and bad memories dominates the story that seems to be haunting the couple even now that ….
The story takes the audience into the heart of a very delicate romance which has always governed the life of them both. The writer has very pleasantly depicted the age-old conflict between the forces of personal achievement and the social contribution. The director of this wonderful work has very intelligently re-created and demonstrated this philosophy. The cast, very professional and energetic actor and actress, show a very lovely, real -life play who gets the audience on the edge of their seats.
I can say this is a wonderful play, not only from the dramatic point of view but also from the linguistic perspective.
It is highly recommended for every individual who wishes to have a memorable evening drowning into an hour of philosophical play and to make it a life experience .
Many thanks to all who made “The Well” this perfect.
????????
ترجمه ی این متن :
چراغ ها به تدریج روشن می شوند و زن و شوهری را از تاریکی گمراهی یی که همیشه در آن زندگی کرده بودند خارج می کنند. دختر، که ابتدا خونسرد به نظر می رسد، خنده و لبخند هایی تلخ می زند، و داستان آغاز می شود. فلش بکی به همه ی خاطرات خوب و بد غالب بر ماجرایی است که به نظر می رسد زن و شوهر را تا به این لحظه تعقیب کرده؛ حتا تا به این لحظه که آنان دیگر…
داستان مخاطبان را به قلب یک عاشقانه ی بسیار حساس می کشد که همواره زندگی این زوج را در بر گرفته. نویسنده به نحوی بسیار خوشایند درگیری ازلی بین میل به توفیق شخصی و مشارکت اجتماعی را ترسیم کرده است. کارگردان این اثر فوق العاده این فلسفه را هوشمندانه به صحنه برده. دختر و پسر بازیگر این نمایش، بازیگرانی حرفه یی و پر انرژی، یک بازی بسیار دوست داشتنی و واقعی را نمایش می دهند که مخاطبان را در لبه صندلی های خود میخ کوب می کند.
به نظر من، متن این نمایش فوق العاده است؛ نه تنها از دیدگاه دراماتیک، بلکه از دیدگاه زبان شناختی.
تماشای این اثر را به هر فردی که مایل به داشتن شبی به یاد ماندنی با غرق شدن در یک ساعت نمایش فلسفی و کسب تجربه ی یک عمر است توصیه می شود.
تشکر فراوان از همه کسانی که “چاه” را چنین فوق العاده ساخته اند.
(دکتر امیر حدادی)
——————————————-
فریادی در چاه در فصل سکوت
(مروری بر نمایش چاه به کارگردانی عباس ابوالحسنی)
«_ هیچ کس به خاطر خودش نمی خواد بمیره.
_ ولی همه بخاطر خودشون زندگی می کنند.
_ تو زندگی من بودی.
_ من بخاطر زندگی تو مردم.»
نمایش «چاه» پس از نه ماه تلاش بازیگران و گروه پشت صحنه ی عباس ابوالحسنی اینک متولد شده و بر صحنه ی تماشاخانه ی ابوالحسنی واقع در شهر بابل در حال اجراست. متن این نمایش توسط علیرضا توانا نوشته شده و مدتی پیش تر به کارگردانی سعید زین العابدینی بر صحنه رفته بود. اما اینک، به همت و ایده ی تازه تر آقای ابوالحسنی، و با بازی فوق العاده ی بازیگرانی جوان چون افسون نامداری، محسن خسروی پور، و اهورا گل عموپور مجددن بر صحنه رفته است. ویژگی خاص و بکر این اجرای مجدد، اجرای دو زبانه و همزمان این نمایش به انگلیسی و فارسی است. این نمایش هر روز در دو سانس، نخست به زبان انگلیسی، و سپس فارسی، به مدت یک ماه اجرا می شود. اجرای یک نمایش به دو زبان، آن هم همزمان، اتفاقی نادر در کشور ماست. این نکته نشان دهنده ی برنامه ریزی آقای ابوالحسنی برای بردن این نمایش به صحنه های بزرگ تر و بین المللی است.
چاه روایتگر زندگی محکوم به ویرانی دو عاشق است. شخصیت های این نمایش، خلیل و مریم زوجی جوان از قشر روشنفکر جامعه اند. خلیل نویسنده، شاعر، و معلمی است که بخاطر فعالیت های اجتماعی، و مبارزه برای آزادی و برابری همه ی مردم، درگیر قضایایی می شود که نتیجه اش حبس، شکنجه، و نابودی او به دست حاکمانی ست که هیچ سهمی جز سکوت و بزدلی به «رعایایشان» نمی دهند. مریم، همسر، عشق زندگی، و الهام بخش آثار خلیل در تمام مراحل زندگی او پا به پایش درد می کشد، مکافات فعالیت های اجتماعی او را به دوش می کشد، و چون ستونی محکم تعادل زندگی پرآشوبشان را حفظ می کند. او تنها زمانی می شکند و در هم فرو می ریزد که خبر دروغین اعدام خلیل را از رسانه های «اربابان» می شنود. سقوط این دو معشوق در مغاک با سفر و حبس خلیل آغاز می شود، و با غرق شدن مریم در چاه پس از شنیدن خبر اعدام پایان می یابد. خلیل که پس از آزادی موقت و پی بردن به خودکشی مریم تبدیل به پوسته یی تهی و خالی از میل به زندگی می شود، بر لبه ی همان چاهی که قتلگاه مریم بوده، زندگی خودش را پایان می دهد. چاهی که زمانی ابزار تمثیل های خلیل بود، چاهی که در آن خلیل درد قشر مظلوم را می دید، و در ورایش همچنین بهشت آرمانی اش را. همان جایی که حالا در انتهایش در حیاطی پوشیده از برگ های پاییز، با دو نیمکت و یک تاب، مریم و خلیل را در حال مرور ابدی خاطرات تلخ و شیرینشان می بینیم.
چاه شاید افسوسی باشد برای عشق از دست رفته _تنها چیزی که به زندگی پوچ انسان معنا می دهد_ وقتی خلیل می گوید «هیچی غیر از تو، غیر از عشق تو مهم نبود … افسوس می خوردم که چرا همه ی شعرام عاشقانه نبود.» و همچنین مرثیه یی برای آرزوی ها و شوق های سوخته و تلف شده. ولی همچنین فریادی است در ستایش همه ی آزادی خواهانی که در برابر ظلم سکوت نکرده اند. عنصر چاه در این نمایش نمادی است برای تنهایی؛ تنهایی یوسف در قعر چاه برادران خائنش، یا تنهایی علی وقتی از نبود گوش شنوا در چاه فریاد می زد، و یا مظلومیت و تنهایی مریم و خلیل با غرق شدنشان در ژرفای چاهی که در آن رویای آزادی، عدالت، عشق، و زندگی را می دیدند.
چاه قطعن یک اثر موفق است. در فصل سکوت، نمایشی به صحنه رفته که از درد های قشر تحصیل کرده و فرهنگی جامعه سخن می گوید. در روزگاری که درد را تنها درد فقر مادی، گرسنگی، و سفره ی خالی می بینند (که حتا در همان یکی به نعل می زنند و یکی به میخ) نمایشی برپا شده که از درد فقر فرهنگی، نابرابری، و عدم آزادی سخن می گوید. تماشای این اثر برای من، مرهمی خنک بود بر همه ی درد ها و زخم های کهنه. دیدن چاه را پیشنهاد نمی کنم، بلکه آن را برای «کسانی که می اندیشند» ضروری می دانم.
(سینا قاسمی)
——————————————-
نمایش چاه
…کشاکش، جدال، سیالیت، رفت و برگشت، تاب تاب، تردید و گزینش میان عشق و سیاست، عشق و عقل، فرد و جامعه… براستی کدامیک ارزش و شایسته ی اقبال، اجتناب، شیفتگی یا تنفرند؟!… چاه ویل سیاست، محاق سیاست، قربانیان و کاسبان، خدمت و خیانت، صداقت و نفاق، پایداری و ناپایداری، اصالت و پوچی، قداست و عرف، پاکی و کثافت، سیاهی و سفیدی … مولفه هایی که بیننده را در طول نمایش سرگشته و حیران می کند… پیشنهاد می کنم ببینید… این هنرمندان شایسته ی تقدیر و تکریم اند… اینان تولید کننده گان عرصه ی فرهنگ و هنراند… به سهم خویش متشکرم ????
(حمید رجب نسب)
——————————————-
تماشای نمایش چاه .لحظات پراز احساسیو درمن بوجود آورد .فضا وشخصیتها بخصوص شخصیت مریم خیلی قابل لمس بود.نمایشی نه چندان بلند ،که با یه سادگی زیبا تاثیر عمیقی رو قطعا روتماشاگر میزاره.ومن پیشنهاد میکنم بادیدن این کار زیبا حالتونو خوب کنید …
(عسل کلهر)
——————————————-
درود بر عزیزان نمایش چاه?
نمایشنامه “چاه “زمانی نوشته شد که من ۴سال داشتم و از نسل نویسنده سالها فاصله دارم اما در حد بضاعت و درک خودم دیدگاهم رو می نویسم.
کارِ چاه با سوژه ی رمانتیک داستان عاشق شدن ها،جدایی ها،صبر کردن ها و قید زدن ها و رها کردنها و درنهایت ابدی شدن یک عشق رو به تصویر میکشید . آنچه که حائز اهمیت و خاص این نمایشنامه ست احساس زنانگی در کنارش مردانگی در این اجرا بود .بهره گیری از این حس به بازیگر قدرت شناور شدن در نقش و حفظ ارتباط حسی بی انقطاع رو هدیه میداد ، در این راستا مردانگی هم بواسطه ی کم حرف بودن و کم رویی در ابراز احساسات و ناگزیر شدن به سکوت و یا گاهی از هم گسستن واقعیت و بیان محکم و دفاع از خود بروز می کرد.
مریم و خلیل بعنوان دو شخصیت آسیب پذیر و زخم دیده با لحن عاشقانه ،خاکستر عشقشان را در چاه میدیدند و مرور خاطرات ، در ابتدای امر سبب نزدیکی احساس و باز شدن گره کور(سوع تفاهم ها) از داستان می شد اما بعد آنقدر این احساس به سمت درد و کشاکش حوادث پیش می رفت که دیگر کینه مهلت بیان دوستت دارمها را با نگاه ، می دزدید. اما به سرعت قدرت عشق نمایان شده و تمام دلخوریها را ازمیان بر میداشت…
نکات قوت بسیار و ضعف ناگزیر می نمایید. از نقاط قدرت آمیختگی فضا و تلاش بازیگر زن برای انتقال احساس ،بلاغت بیان ،دکور ،نور…که به لحاظ فنی در مقام بحث و بررسی نیستم اما نقاط ضعف کمتر محسوس به دهان گرفتن سیگار کج شده !که بازهم تکرار می کنم بسیار بسیار نامحسوس بود!اضافه می کنم تکرار دیالوگ های ابتدا و انتها برای حسن ختام زیبا بود..
تبریک به استاد عزیز و خدا قوت به عزیزان تئاتر و سپاس از تمامی احساس و اندیشه ای که به ما منتقل میکنید 🙂
(پروین ملک شاه)
——————————————-
چاه نمایشی پر از اشک ها ، لبخند ها ، درد و عشق و عشق و عشق است.
ما در این نمایش فقط عشق بین دو نفر را نمیبینیم بلکه آن را تجربه میکنیم .
نمایش به گونه ایست که ما با هر دو شخصیت ارتباط برقرار میکنیم ، هر دو را درک میکنیم و به هر دو برای کار هایی که انجام میدهند حق میدهیم.
شخصیت ها دارای بعد هستند ؛ ما در نمایش میبینیم که خلیل دوستانش را لو میدهد ولی باز درکش میکنیم.
بازی ها هم بسیار باور پذیر است ، به گونه ای که ما نمایش نمیبینم بلکه زندگی این دو نفر را میبینیم.
همه چیز مانند عقربه های ساعت در جای خودش است که نشانه ای از کارگردانی فوق العاده ی استاد ابوالحسنی است.
نور پردازی نیز نقش خود را خوب ایفا میکند و تاثیر بسزایی دارد.
از نظر من مریم و خلیل پس از مرگشان درون همان چاه اند و ما تماشاگران از بالای این چاه به ناله های آنان گوش میدهیم.
خسته نباشید استاد ابوالحسنی و گروه فوق العاده نمایش
(سینا علی تبار)
——————————————-
درود و سپاس بیکران از جناب استاد ابوالحسنی ،بازیگران توانا و سایر عوامل این تئاتر زیبا – شب بسیار خوبی بود از این که در این وانفسای زندگی پیوند ما را با هنر زیبای تئاتر بر قرار می کنید سپاسگزایم و برایتان پیروزی و شادکامی آرزومندیم ????????
(گروه فرهنگی – ورزشی باران)
——————————————-
خسته نباشید می گم خدمت دوست عزیز و دیرینم : عباس آقای عزیز . و گروه بازیگران و همه عوامل نمایش : چاه .
خدا قوت که چراغ هنر فاخر تاتر را همچنان زنده نگه داشته اید . برایتان بهروزی و سرافرازی آرزو می کنم . درودها به همه شما خوبان ???
(علی محمدی حاجی)
——————————————-
واقعا تشکر و قدر دانی می نمایم از کارگردانی استاد ابوالحسنی از نور و دکور و گریم وفضای دلچسب ومتن با ارزش پراز تفکر که ما را به عمق وجود رویا میبرد
وتشکر از عزیز بازیگران نمایش چاه اقا هورا ومحسن و افسون عزیز
من که خیلی لذت بردم
(دامون فلاح)
——————————————-
تقدیم به گروه متاسفم که ان شب دست خالی امدم اگر بتونم دوباره بیام حتما انجام وظیفه میکنم
خود بخدایی عالی بودید و شما اقای ابوالحسنی فوق العاده کار کردی ازتون خواهش میکنم همیشه روی متن های خوب کار کنید بازم خسته نباشی همگی
(هرمز سیرتی)
——————————————-
در تاریخ ۶ اسفند ،موفق به تماشای تئاتر چاه شدم و بسیار لذت بردم .نه بعنوان پدر بازیگر زن ،بلکه بعنوان یک بیننده، تبریک میگم به نویسنده ی نمایش آقای توانا که نامشان الحق برازنده است.سپاس بیکران از استاد ابوالحسنی ،کارگردان زبده و دقیق که نهایتِ زیبایی را در این اثرِ به واقع هنری به تصویر کشیدند ،بازی ها شگفت انگیز بود، از تمامی عوامل اجرایی کمال تشکر را دارم. و مردمِ شریفِ مازندران را به تماشای این اثرِ (فرهنگی،عاشقانه،اجتماعی،فلسفی) ،این تغذیه ی روح، دعوت می نمایم.
(مهدی نامداری)
——————————————-
تاریک؛صدای موزیک آرامی به گوش می رسد.
چشم مان که با تاریکی صحنه عادت نمود ، قامت دو روح ، با فاصله ای اندک، به درازای پیشخوان صحنه ، ظاهر می گردند.
نور آرام آرام از خلال روزنه های باریک، بر دو چهره که در تاریکی می دیدیم شان ، می تابد؛دو نگاه خیره و رو به رو به هم. دو صورت که آمده اند تا مشتاقان هنر نمایش را به معاشقه ای بی نظیر دعوت کنند.
همه جا که روشن شد، حال، اشیاء ،خشک ، معلق و سوخته در فضایی لاهوتی پدیدار می گردند. دو نیمکت در موازات یکدیگر ، همچون دو سنگ قبر، تابی که ناخودآگاه به کودکی می بردمان، به گذشته، و حس آزادی و رهایی و پرواز و نهایتن، فضایی که از نخستین مواجهه با آن ، به ناپیوستگی و اثیری بودنش پی می بریم.
لیلی و مجنون قصه، در میان عشق بازی شان تاب مان می دهند و با هر رفت و آمدی، گذشته شان را در مقابل دیده گان جست و جو گر تماشاگر مرور می کنند. عاشقانه ای که در تکاپوی انتخابی قهرمانانه، رنگ نباخته که هیچ، چه بسا بر جریده ی عالم دوام خویش را سمر می نماید. و در این میان،لبخندهای خیس و غمناک، سرزنش های از سر عشق ، سکوت لبریز از حرف و گلایه،شاعرانگی احساس و خشونت، زندگی پس از مردن، مرگی برای دوباره زیستن،اضطراب از دست دادن دیگری، شاید مرگ باور ها و عقیده ها و سرانجام چاهی که مارا نه به عمق زمین که به آسمان هفتم می رساند، لحظه لحظه ی تجربه ی همنوایی با جهان متن را شکل می دهند.
براستی چه می شود که این همه دوگانه را _یک جا _به ارزشی ترین ترین نمودهای بشری می توان در یک اثر نمایشی یافت.
شاید پاسخ ش یک کلمه است ؛که باید شناخت. آموخت. درک کرد ، و سپس باورش نمود. یک کلمه است، اما در پس آن معانی بی کرانی نهفته است. شاید تفاوت یک صنعتگر و یک هنرمند در این است که یک صنعتگر ماهر، با مهندسی و محاسبات عددی، شی ء بی جانی را خلق می کند که زیبا، شکیل، متقارن و کاربردی ست ، اما هنرمند دمی دارد که خدایگونه بر هرچه بنوازد آن را صاحب روح و روان زندگی خواهد کرد.
چرا چاهِ مخلوقِ کارگردان ش ، چنین مارا با خود می برد هرآن جا که دلش خواست و به شکلی حیرت انگیز ،مخاطب خود را به بودن یا نبودن هملت گونه متصل می کند، دلیل ش_بی گمان_همان نفخ روح هنر در کالبد اشیاء بی جان صحنه است. هنر امثال ابوالحسنی بیش از نظم دادن به متن و صحنه و نور و بازیگر و میزانسن، دمیدن همین روح هنر در جسمیت صلب صحنه است. زیبایی شناسی نه فقط خلاقانه ،که معادله ای متفکرانه و پرمجهول، حاصل سالیان سال مرارت و چله نشینی و مکاشفه و شهود هنرمندانه ، که مخلوقی را چنین چیره دستانه قلم می زند. عباس ابوالحسنی بارهاست که اثبات کرده دم عیسایی اش هر سازه ی بی جانی را به هنری ترین شکل ممکن حی و زنده می نماید .دم هنری ت گرم عباس بی نظیر.
(کامبیز میرزایی)
——————————————-
شب بسیار عالی، نمایش بسیار عالی، تبریک به استاد ابوالحسنی عزیزم بخاطر پرورش چنین استعدادهایی، هر دو بازیگران فوق العاده بودند مخصوصا بازیگر زن شما اگر در رده بازیگران درجه 1 و سوپراستار واقعی ما نباشند حداقل در رده بازیگران درجه 2 ما هستند و از 90 درصد بازیگران ما بهتر هستند. از استاد ابوالحسنی عزیزم تقاضامندم از این بازیگران و دیگر استعدادهای پرورش یافته خودشان خوب حمایت کنند تا زودتر به رده های بالای بازیگری برسند. از مصطفی عزیزم داداش گلم ممنونم بخاطر دعوتش
(مهدی علیزاده)
——————————————-
سلام و خسته نباشید
واقعا از روایت زیباتون لذت بردم.
اونقدر لمس شدنی بودکه پا به پای مریم عاشق شدم،با دل نگرانی هاش پشت در بسته ی اتاق خلیل دلشوره گرفتم،همراه با خلیل نامه نوشتم و حرص خوردم و شکنجه هاش رو درد کشیدم
همراه با مریم توی چاه فریاد کشیدم و خودمو به دستش سپردم و با اسلحه ی خلیل،شلیک کردم.
شما بی نظیرید،حقیقتا بی نظیر??
(سارا ثابت)
——————————————-
برای چاه….
برای چاهی که در یک سویش فریادهای زار خلیل طنین انداز بود و در سوی دیگرش ضجه های عشق آلود مریم….
به حرمت بغض هایی که ترک بر میداشت و لرزه می انداخت بر شانه های نحیفشان…
برای سطر سطر انگاشته هایی که فهمیده میشد…اما شوربختانه درک نمیشد…
و درک میشد….اما….
که چگونه ذره ذره ی وجودش را در پس هر واژه کاشته بود تا روزی از پیله ی عشق سر باز کنند و شکوفه دهند…
شاید فهمیده شوند…
برای مریم پاک…برای زنی شیدا…
برای وجود ناز پاییزی اش…
به یاد هبوط عاشقانه اش در چاه بی پایان عشق…که سالهاست در این تعلیق جاودانه تاب می خورد و تاب می خورد و ….تااااااااب…و ….
و تاب می آورد درد عشق را …
برای هرم آخرین بوسه ی خلیل بر پیشانی سپید مریم…که تمامی دردها و لذت های جهان در آن نهفته بود….
برای بی تابی آن برگ دلسوخته ی آویخته بر دامان تودرتوی مریم…
که خزان عشق از راه رسیده بود و ناقوس سفر نواخته شده بود…
برای چشمان تشنه ی خلیل و نگاه هایی افسون زده…
و خیرگی هایی مبهوت بر تاریک روشن چهره ی مهتابی مریم…
که گویی سالهاست در نه توی صحنه ی چاه عشق، بازیگران نمایش شیدایی خویش اند…
آه ه ه …خلیل…رفتن یا ماندن…؟
تو رفتی اما….ماندی…
آی ی ی …مریم…بودن یا نبودن…؟
تو بودی….اما نبودی…
کاشکی این چاه را پایانی نباشد…
کاشکی این چاه همیشه برای ما بماند..
کاشکی ….
کاشکی…
یاسر اسکندری ( شبانگاه آدینه ۱۱ اسفند ۱۳۹۶)
——————————————-
خیلی ممنونم از اجرای زیباتون . خیلی خاطره ها برام زنده شد . برای تمامِ اعضای گروه خصوصا گروه بازیگران و همچنین استاد و معلمِ بسیار عزیزم آقای ابولحسنی آرزوی موفقیت میکنم .
پاینده باشید
(مریم پاک زات)
——————————————-
و اما نمایش چاه:
بی هیچ کم و زیادی باید عرض کنم،، که نمایش چاه مارا با خود به ورای تعاریف برده که لمس احساساتی گمشده گویی سالهاست بدنبال هویت اند را معنا میبخشد.
در تو ایجاد پیدایی و تبلور آنچه که هستی را بدنبال داشته و اثری از خودت بجا میگذارد گویی سالهاست عاشقانه مرده ایی.
خودت نمانده ایی و بنگر که هستی!
*زندگی ادامه داره حتی اگه از آسمون سنگ بباره*
??❤️سپاس از آنانی که نبض این جریان را زنده نگاه میدارند??❤️
(فاطمه یعقوبی)
——————————————-
دوستان عزیز میتوانند از طریق قسمت دیدگاه ها در این صفحه نظر خود را به اشتراک بگذارند