🎓 درس های بازیگری
فردای آن روز، دیر از خواب بیدار شدم. وقتی وارد تئاتر شدم، دیدم همه ی بازیگران در سالن تمرین منتظر من هستند، به قدری خجلت زده و دگرگون شدم که به جای معذرت خواهی، همین جوری گفتم: مثل اینکه من دیر اومدم. #راخمانینوف که دستیار کارگردان بود، با حالتی سرزنش آمیز مدتی طولانی مرا ورانداز کرد و گفت : ما به اندازه کافی منتظر شدیم، اعصاب همه ما درب و داغون است و آنوقت تو فقط می گویی: مثل اینکه من دیر آمدم ! ما همگی با اشتیاق فراوان آمده ایم سر تمرین، آماده برای کار کردن و حالا به یمن وجود دیر کردن شما، هیچکس دیگر تمایل اولیه را برای کار کردن ندارد. اشتیاق کار خلاقه را داشتن و نگهداری آن امر ساده ای نیست، اما نیست و نابود کردن آن بسیار سهل و آسان است. گرفتاری شما امری شخصی است، اما این گرفتاری نباید مانع کار خلاقِ گروهی همکاران شما شود.
بازیگر همانند یک سرباز باید از نظم و انضباطی آهنین پیروی کند.
آن روز علیرغم اینکه من معذرت خواهی نمودم، راخمانینوف قبول نکرد کار را شروع کند. آن روز را من با بی قیدی خود به هدر دادم. تمرین به فردا موکول شد.
#کنستانتین_استانیسلاوسکی
@AbolHasani_ins